نظریه‌ی تحوّل عام جهانی و تأثیر آن روی مسأله‌ی منشأ جهان 

تقریباً تمام نظریه‌هایی که در دهه‌های اخیر درباره‌ی نحوه‌ی آغاز حیات روی کُره‌ی زمین ارائه شده و می‌شوند، در تفسیر و تبیین ظهور حیات به نظریه‌ی تحوّل عام جهانی استناد و اشاره می‌کنند، یا به تعبیر بهتر، ظهور حیات را به عنوان مقطعی از روند تحوّل عام‌‌جهانی تلقّی و معرفی‌ می‌نمایند. عموم معتقدین به نظریه‌ی تحوّل عام‌جهانی چهار مرحله‌ی ‌اصلی را در تکوین یا تکامل جهان مشخص و تعریف می‌نمایند. 

۱) مرحله‌ی اتمی: این مرحله با شکل‌گیری ذرّات بنیادین یا ذرّات اوّلیه (نظیر الکترون، پروتون و نوترون و...) آغاز می‌شود. بعد از شکل‌گیری ذرّات‌ اولیه، آرایش‌های متفاوت از اجتماع‌ این ذرات‌، با تعداد و نحوه‌ی تجمع متفاوت، پدید می‌آید و با پیدایش عناصر این مرحله به پایان می‌رسد. 

۲) مرحله‌ی تحوّل‌ شیمیایی: در این ‌مرحله، از ترکیب‌ حدود یکصد عنصر با یکدیگر چندین‌ هزار ترکیب کانی حاصل می‌شود. البته پایان این مرحله پیدایش ترکیبات معدنی نیست بلکه در اواخر این مرحله یک سری ترکیبات کربنی موسوم به ترکیبات آلی بدون داشتن منشأ حیات پیدا شده‌اند. 

۳) مرحله‌ی تحول زیستی: این مرحله از ۲/۳ میلیارد سال پیش با ظهور حیات روی کُره‌ی‌ زمین آغاز می‌شود. بر طبق نظریه‌ی انشقاق گونه‌ها حدس بر این است که در آغاز تجلّی حیات، چند جاندار ساده‌ی اوّلیه یا حتّی یک جاندار اوّلیه پدیدار گشته است و با پیشرفت زمان غنای عالم حیاتی، تعداد گونه‌های تشکیل‌دهنده‌ی عالم زنده بیشتر گشته است. در طول این مرحله تعداد گونه‌های زیادی منقرض شده و در حال حاضر بین ۳۰ـ‌۳۵ میلیون گونه‌ی زنده در ترکیب عالم جانداران مشارکت دارند. 

۴) مرحله‌ی تحوّل فرهنگی: این مرحله با ظهور انسان شروع می‌شود که آغاز این مرحله به یک الی دو میلیون سال قبل می‌رسد. 

مسأله‌ی منشاء حیات و چگونگی ظهور جانداران در روی کُره‌ی زمین در زمره‌ی مسائلی است که از قدیم‌ترین اعصار مورد توجه انسان‌ها بوده و امروزه نیز به عنوان یک سؤال اساسی برای اذهان انسان‌ها مطرح است. در طول تاریخ اندیشه‌ی بشر، نظریه‌های گوناگونی در این باره ارائه شده که به شرح آن‌ها می‌پردازیم: ‌

۱ـ‌ نظریه‌ی پیدایش دفعی، خلق‌الساعه بودن یا پیدایش خودبخودی جهان 

این فرضیه‌ که حیات می‌تواند از ماده‌ی فاقد حیات پدید آید بخش مرکزی فلسفه‌ی یونان بود. فلاسفه‌ی یونان معتقد بودند که موجودات زنده از لجن و تحت اثر پرتو خورشید تکامل یافته‌اند. ارسطو یکی از معتقدان به این نظریه بود. این نظریه در عهد باستان و قرون وسطی و تا اواخر قرن هفدهم میلادی حاکمیت خود را حفظ‌ کرد. پس این نظریه، سالیان سال نه تنها در بین عوام رواج داشت؛ بلکه خواص نیز (یعنی ‌دانشمندان علوم طبیعی) بدان اعتقاد داشتند؛ از جمله می‌توان به آزمایشات ون هلمونت در قرن ۱۷ اشاره کرد که بعد از قرار دادن مقداری گندم و پارچه‌ی کثیف به این نتیجه رسید که از آن‌ها موش به وجود می‌آید. 

مفهوم خلق‌الساعه را در زبان انگلیسی با کلمه‌ی spont aneous و در زبان فرانسه با کلمه‌ی spontane بیان و منتقل می‌کنند. این دو کلمه نه تنها معنای ظهور دفعی و یک باره را می‌دهند؛ بلکه همراه آن خود بخودی و بی‌هدف بودن آن نیز مفهوم می‌شود. 

مثال‌های زیر به عنوان نمونه‌های خلق‌الساعه تلقّی می‌شود: 

الف) پیدایش کرم در آبهای راکد 

ب) ظهور حشرات در روی شاخ و برگ درختان بعد از فرارسیدن بهار 

ج) پیدایش کرم در فضولات و اجساد حیوانات 

۲ـ نظریه‌ی ازلی بودن حیات یا بیوژنزیس (Biogenesis) 

در اواخر قرن ۱۷، محققین، به ویژه سررابرت‌ بویل در سال ۱۶۶۱ و لوین هوک در ۱۶۸۰ نظریات خود را در مخالفت با نظریات خلق ‌الساعة مطرح‌ نمودند. امّا اوّلین مخالفت و معارضه‌ی اساسی با نظریه‌ی خلق‌الساعه از طرف فرانچسکو ردی پزشک و طبیعی‌دان ایتالیایی (۱۶۹۱ ـ ۱۶۲۶) ابراز گردید و به روش تحقیق تجربی و آزمایش ‌که نتایج ‌آن در سال ۱۶۸۸ در کتابی تحت ‌عنوان «آزمایش‌هایی درباره‌ی ‌پیدایش‌حشرات» منتشر گردید با نظر خلق‌الساعه به مخالفت برخاست. ردّی مشاهده‌ کرد که اگر گوشت برای چند روز در معرض هوا قرار گیرد مولد کرم‌ها و حشرات خواهد شد؛ امّا اگر آن را در ظرفی محصور کنیم هیچ‌گونه کرم یا حشره‌ای تولید نمی‌گردد، پس منشاء کرم و حشرات را تخم‌هایی دانست‌ که توسط حشرات بر گوشت قرار داده می‌شوند و نظریه‌ی معروف خود را چنین اعلام کرد: «حیات فقط از حیات پیدایش و ظهور می‌یابد.» 

نتایج تحقیقات ردى به مجادلات در خصوص منشأ حیات پایان نداد، اگرچه در قرن هجدهم محققان دیگرى با استفاده از روش ردى، حملات سنگینى را متوجّه این نظریه نمودند؛ لیکن در اواخر قرن هجدهم این نظریه در قالب و شکل متفاوتى مطرح گردید. گروهى این نظریه را مطرح کردند که «اشکال بسیار ساده‏اى از حیات به طریق خلق‏الساعه از مواد فاقد حیات تشکیل گردیده و سپس این اشکال ساده به تدریج به انواع پیچیده‏‌تر توسعه یافته‏اند.» از پیشگامان این باور و اعتقاد، اریسموس داروین پدر بزرگ چارلز داروین بود. جوزف پیرستلى که از مخالفان این نظریه بود، آن را به عنوان یک عقیده مادى محکوم ‏کرد. این مجادلات در طول سال‏هاى قرن نوزدهم ادامه یافت. در قرن ۱۹ از چهره‏هاى شاخص که وارد این مقوله شد پاستور بود. در سال ۱۸۶۲ که پاستور با انتشار نتایج تحقیقات تجربى خود آکادمى علوم پاریس را متقاعد نمود، میکروارگانیسم‏‌ها از مواد فاقد حیات به طریق خلق‏الساعه پدید نمى‏آیند»، چارلز داروین در انگلستان کتاب بنیاد انواع خود را منتشر کرد. داروینیسم شدیداً بر این عقیده متکى بود که «پیدایش حیات به طور خلق‏الساعه از مواد فاقد حیات صورت پذیرفته است.». معتقدین به این نظریه، بعد از آزمایشات ردی خلق‌الساعه بودن و پیدایش خودبخودی را فقط در سطح میکرواورگانیسم‌ها قبول داشتند که پاستور بر این اعتقاد آن‌ها نیز مهر باطل گذاشت. 

پس از آن، دیدگاه موسوم به ازلی‌بودن حیات تقریباً به صورت همزمان از طرف‌ پاستور دانشمند فرانسوی و ورنادسکی دانشمند میکروبیولوژیست روسی در اواخر قرن نوزدهم ارائه شد. علّت روی آوردن به این دیدگاه رد نظریه‌ی خلق‌الساعه بودن موجودات زنده بود. پاستور وقتی به پیدایش حیات می‌اندیشید طبعاً این نکته را می‌پذیرفت‌ که همیشه جاندارن از جاندارن قبلی پدید آمده‌اند و هرگز امکان نداشته که یک موجود زنده از محیط غیرزنده پدید آمده باشد. نتیجه‌ی طبیعی این نحو نگرش درباره‌ی جاندارن آن است که بایستی پذیرفت حیات همیشه وجود داشته و به عبارت دیگر نقطه‌ی پدید آمدن ندارد. [۱] 

ایرادهای وارده بر این نظریه 

علم و دین به نکته‌ای اشاره دارند که اولاً: کُره‌ی زمین یا مهد حیاتی که ما می‌‌شناسیم ازلی نیست، بلکه زمین در یک مقطع زمانی پدید آمده است. نیمه‌ عمر عناصر رادیواکتیو و قانون دوّم ترمودینامیک بر این امر که زمین آغازی دارد صحه می‌گذارند، و ثابت شده است جریان انتقال حرارت از اجسام گرم به اجسام سرد پی در پی ادامه دارد؛ امّا عکس آن به خودی خود امکان ندارد و هستی به سوی جهتی می‌رود که سرچشمه‌ی انرژی و نیرو‌ها به کلی نابود شود. پس اگر جهان آغاز نداشت و ازلی بود، بایستی مدّت‌ها پیش حرارت اجسام با هم مساوی می‌شد. [۲] 

ثانیاً: اگر به فرض کُره‌ی زمین ازلی بوده باشد شرایط گذشته‌ی زمین بالاخص در اوّلین دوره‌های شکل‌گیری به دلیل داشتن حرارت بسیار زیاد؛ مناسب برای بقای جانداران نبوده‌اند. فقدان‌فسیل و آثار جانداران در رسوبات اوّلیه‌ی ‌دوره‌های ‌زمین‌شناسی نیز مؤید این مطلب است. توجّه به همین نکات موجب ارائه‌ی نظریات دیگری در زمینه‌ی چگونگی ظهور جانداران گردید که به آن‌ها اشاره می‌شود. ۲

۳ـ دیدگاه انتقال کیهانی 

الف) تکامل‌شیمیایی حیات در فضا و انتقال اتّفاقی آن بر عرصه‌ی‌ زمین

ب) حیات از کُرات دور و از فضای کیهان به زمین فرستاده شده است 

بعضی دانشمندان وقتی که از حل مسأله‌‌ی حیات و چگونگی ظهور جانداران در زمین ناامید شدند منشأ حیات را به کُره‌ی دیگری در فضا منتقل کردند. در این تئوری چنین پیشنهاد شده که تکامل شیمیایی حیات در نقطه‌ی دیگری از فضا صورت پذیرفته و بعد به زمین منتقل شده است. این فرضیه اوّلین‌بار توسط هالدن که یک ماتریالیست متعصب بود، در انگلستان مطرح شد. برخی این نظریه را عنوان نمودند که درگذشته‌ی دور، فضا نوردانی از آسمان بر عرصه‌ی زمین فرود آمده‌اند و به هنگام ترک زمین چیزهایی از خود باقی گذاشته‌اند که حیات بر عرصه‌ی زمین از آن‌ها توسعه یافته است. یکی از حامیان این نظریه در سال‌های اخیر محقق شیمی‌حیات در ژاپن است. او معتقد است‌ که توالی و ترتیب و نظم نوکلئوتید‌ها در DNA یک باکتری، یک پیغام‌ کیهانی است. از جمله چهره‌های سر‌شناس دیگر که به این نظریه پرداختند لزلی ارگال و فرانسیس کریک می‌باشند. کریک‌که فردی باگرایش مادی‌است می‌گوید: ‌ اورگال و من این ایده را پسندیدیم و درباره‌ی آن در نشریه‌ی Icarus که یک نشریه‌ی علمی‌پرطرفدار است مقاله منتشر کردیم. البته این ایده قبلاً و در سال ۱۹۵۴ نیز پیشنهاد گردیده بود که بذر حیات توسط فضا‌نوردانی از فضا به زمین آورده شده است. کریک معتقد است میکروارگانیسم‌ها در دماغه‌ی یک فضا‌پیما در یک محفظه قرار داده شده و هنگام رسیدن به زمین این محفظه در اقیانوس‌‌ رها شده و محیطی از‌ میکروارگانیسم‌های اوّلیه را فراهم آورده است و این چنین بذر حیات به زمین افشانده شده است. 

ایده‌ی دیگری در این مورد مطرح شده که حیات توسط شهاب‌ها به زمین رسیده است. اوّلین‌ بار این ایده توسط زمین‌شناس‌ آلمانی به نام H. Richter عنوان گردید که بسیاری از شهاب‌ها در برخورد مورب با جوّ زمین، پس از آنکه مسافتی‌ کوتاه به درون جوّ زمین نفوذ کردند بلافاصله به بیرون جو رانده شده و در حین این برخورد کوتاه مدّت، تعداد بی‌شماری از سلول‌های زنده و بذرهای حیاتی که از سطح زمین به جو توسط جریانهای هوا برده شده را بر می‌گرداند. 

بعضی از محققین دیگر مثل پروفسور هویل در کتاب خود تحت عنوان بیماری‌های آسمان می‌نویسد: 

 «میکروارگانیسم و ویروس‌ها از آسمان به‌زمین فرو می‌ریزند و بیماری‌های گوناگونی نظیر ایدز، آنفلوانزا و سایر بیماری‌های فراگیر را سبب می‌شوند و حتّی معتقد است که ژن‌ها نیز که شامل اطلاعات حیاتی هستند، می‌توان نرم‌افزارهای حیاتی به‌شمار آورد که از فراز آسمان بر موجودات زمین می‌بارد. این باران ژنی را عامل و نیروی اصلی در تحوّل موجودات بر عرصه‌ی زمین می‌داند. او معتقد است تحوّل و تغییر و تکامل به واسطه‌ی نزول ژن‌های کیهانی و مشارکت آن‌ها در ساختار ژنتیکی موجودات اوّلیه‌ی زمین صورت پذیرفته است.» 

تعداد ‌دیگری از محققین نیز قائل به‌حیات در کرات‌ دیگر می‌باشند. آن‌ها معتقدند که در کهکشان ما حدود ۱۰۰ هزار میلیون ستاره‌ی دیگر وجود دارد که بسیاری از آن‌ها شبیه خورشید هستند و احتمال اینکه هر کدام از آن‌ها کره‌ای نظیر زمین در مدار خود داشته باشند زیاد است. 

فیزیکدان مشهور اسکاتلندی بروس‌تر (۱۹۷۱ـ۱۸۶۸) یکی از حامیان این نظریه در قرن ‌نوزدهم محسوب ‌می‌شود. او معتقد بود برای‌ خالق بیهوده‌کاری است که موجودات هوشمند را در کرات دیگر در فضای بیکران اسکان نداده باشد. همچنین تعدادی از برجسته‌ترین چهره‌های علمی‌از معتقدین به این نظریه هستند. از جمله لُـرد کلوین در سال ۱۸۷۳ میلادی چنین نوشت: 

 «ما جملگی با اعتقاد کامل، مطمئن هستیم که بسیاری از کرات دیگر وجود دارند که حیات در آن‌ها در جریان است.» 

از سوی دیگر در اواخر قرن نوزدهم، متخصّصان فیزیک به مسئله‌ی ورود ذرّات یونیزه از فضای کیهانی به طرف اتسمفر زمین پی بردند و برخی از آن‌ها از جمله آرنیوس فیزیکدان سوئدی این احتمال را مطرح کردند که ممکن است تخم و جوانه‌ی جانداران به دلیل اخذ حالت یونیزاسیون و همانند ذرّات یونیزه به طرف کُره‌ی ‌زمین هدایت شده باشند. 

پس از آن‌که رصدخانه‌ی مریخ در اواخر سال ۱۹۵۶ انجام یافت وقتی بود که این کره در نزدیک‌ترین فاصله‌ی زمین؛ یعنی ۵۶ میلیون کیلومتری آن قرارگرفته بود و تنها هفده سال یک بار در این فاصله قرار می‌گیرد. مشاهداتی که از این رصد به‌دست‌آمد این بود که از رصدخانه خارکوف و بخش ستاره‌شناسی آکادمی‌علوم شوروی دیدند که در نیمه‌ی جنوبی منطقه‌ی قطبی مریخ، لکه‌های سفیدی وجود دارد که بعد از مدّتی که مشاهده می‌شد ناپدید گردید این لکه‌ها نشان می‌دهد که مقادیر زیادی برف باریده که بلاخره آب خواهد شد. 

از مهم‌ترین چیزهایی که مشاهده شد وجود کناره‌ای کاملاً مشخص بود که در پیرامون پوشش یخ‌های قطب جنوبی به چشم می‌خورد. این کناره‌ مورد نظر دقیق قرار گرفت؛ زیرا آن قسمت از دیگر قسمت‌ها متمایز می‌شد به این‌که به رنگ قهوه‌ای یا قهوه‌ای مایل به قرمز بود و آن‌گاه که پوشش یخی شروع به ذوب‌شدن می‌کرد، رنگ این پیرامون به خاکستری مایل به کبود یا سبز تغییر یافت. 

تیمونوف دانشمند روسی و عضو آکادمی‌علوم آن کشور طی بیانیه‌ای مدلل ساخت که در مریخ گیاه و حیات نباتی وجود دارد. 

ستاره‌شناسان در تقریرات خود درباره‌ی موضوع حیات و موجود زنده در مریخ بر این استناد می‌کنند که موقعیت جوی مریخ تقریباً مشابه موقعیت جوی زمین است. 

دانشمند روسی نیکولای کوزیریف معتقد است که در سطح ماه فعالیت‌های آتشفشانی وجود دارد. پس از آن‌که شوروی موشک موسوم به مونیک را در ژانویه ۱۹۵۹ به فضا پرتاب کرد، پس از خروج از حوزه‌ی جاذبه‌ی زمین، ماه را پشت‌سر گذاشت و در مداری به دور خورشید به گردش درآمد. نیکولای اعلام کرد که امکان دارد در ماه نفت و گاز طبیعی وجود داشته باشد که بیانگر این است که روزگاری در ماه موجودات زنده‌ای زیست می‌کرده‌اند. 

دو تن از دانشمندان شوروی به‌نام‌های اوپارین و فسنکوف در کتابی به‌نام الکون، همچنین به‌دنبال تحقیقاتی‌که توسط متخصصان امور فضایی و شیمیدان‌ها و اختر‌شناسان ـ امپار سومیان و شاین بیان شد که بعد از صد‌ها آزمایش ثابت‌شده که سلول حیات از کُره‌ای به کُره‌ی دیگر منتقل نمی‌شود؛ بلکه در هر کُره‌ای مناسب شرایط جوّی آن، زندگی به‌شکل مخصوصی وجود دارد و حیات از روی تصادف به‌وجود نمی‌آید. 

کتاب مزبور می‌گوید: به زودی راه انسان‌ها به اعماق فضا گشوده خواهد شد و عوالم مبهمی‌را در کواکب مشاهده می‌کنند که نوعی عجیب ازحیات در آن‌ها وجود دارد که مرتباً به‌سوی کمال پیش می‌روند. (رعد/ ۱۵، نمل/ ۴۹، اسراء/۴۴و۵۵، مریم/ ۹۳، انبیاء/ ۴و ۱۹، شوری/ ۲۹، رحمن/ ۲۹) [۳] 

دکتر موریس بوکای می‌نویسد: 

 «متخصّصان فیزیک فضایی احتمال زیاد می‌دهند که سیاراتی شبیه زمین در عالم موجود باشد. البته این بحث درباره‌ی منظومه‌ی شمسی مورد ندارد، جستجوی مذکور باید در خارج از منظومه شمسی صورت گیرد زیرا: 

نیمی‌ از ستارگان کهکشان ما؛ یعنی پنجاه میلیارد از آن‌ها بایستی نظیر خورشید ما واجد منظومه‌ای مرکّب از سیّارات باشند. این پنجاه میلیارد خورشید دارای حرکت دورانی کندی هستند به‌همین دلیل تصور می‌شود که در اطراف آن‌ها باید سیاراتی به‌عنوان قمر موجود باشند، امّا چون فاصله‌ی این ستارگان از ما بسیار زیاد است نمی‌توان سیارات مفروض آن‌ها را روئت نمود. پ. گرن می‌نویسد: مسلماً تعداد منظومه‌هایی که مرکب از سیّاراتند فراوان می‌باشند؛ یعنی منظومه‌ی شمسی منحصر به ‌فرد نیستند...، بنابراین اصولاً حیات در سراسر عالم وجود دارد؛ زیرا هر جا که شرایط فیزیکی و شیمیایی لازم برای شکفتگی حیات و بسط توسعه‌ی آن موجود باشد حیات نیز خواهد بود.» [۴] 

مطالعات گسترده‌ی دانشمندان حاکی از آن است که تنها در کهکشان راه شیری ۶۰۰ کُره‌ی مسکونی وجود دارد و در آن‌ها تمدنی شبیه تمدن زمین دیده می‌شود. جمعی از دانشمندان اختر‌شناس که هرشل از جمله آنهاست معتقدند که مجموع ستارگان ثابت و سیار مسکون می‌باشند و تجلیات اسرارآمیز حیات هرگز منحصر به زمین نیست منتهی شرایط حیات برحسب انواع جاندارانی که در هر یک از کرات آسمانی زندگی می‌کنند، متفاوت است. 

قرآن در آیات بی‌شماری به‌نوعی حیات و موجودات در سایر کرات (غیر از زمین) اشاره می‌نماید از آن جمله: 

 [یَسْأَلُهُ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۚ کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ] رحمن/ ۲۹

 «هر که در آسمان‌ها و زمین است از او درخواست می‌کند. هر زمان او در کاری است.» 

 [لِلَّـهِ یَسْجُدُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ مِن دَابَّةٍ وَالْمَلَائِکَةُ وَهُمْ لَا یَسْتَکْبِرُونَ] نحل/ ۴۹

 «و آن‌چه در آسمان‌ها و زمین از جنبندگان و فرشتگان است برای خدا سجده می‌کنند و تکبّر نمی‌ورزند.» 

و از آیات شوری/ ۲۹، اسراء/ ۴۴، انبیاء/ ۴، صافات/ ۶-۸ می‌توان به ‌صورت ضمنی وجود حیات در سایر کرات را استنباط نمود. 

البته در مورد انطباق آیات مربوط به حیات در کرات دیگر با دیدگاه دانشمندان در کتاب پژوهشی در اعجاز علمی‌قرآن جلد اوّل آمده ‌است: 

۱ـ واژه‌ی سما و سماوات در قرآن به چندین معنی به‌کار می‌رود: جهت بالا، کرات آسمانی، جو زمین و... 

تفسیر این آیات به‌وجود موجودات زنده در کرات دیگر وقتی صحیح است که ثابت کنیم کلمه سموات مربوط به کرات آسمانی است. در حالی که ممکن است کسی احتمال دهد که سماوات، جو اطراف زمین است و مراد از دابه موجودات ریز ذره‌بینی مثل ویروس‌ها و... و درشت مثل پرندگان است که در فضای اطراف ما پراکنده‌اند. 

۲ـ با توجّه به این‌که هنوز وجود موجودات زنده در کرات دیگر از لحاظ علمی‌اثبات نشده و به‌صورت یک احتمال قوی از آن یاد می‌شود لذا به‌صورت قطعی نمی‌توان تفسیر (وجود موجودات زنده در کرات دیگر) را به ‌قرآن نسبت داد. [۵] 

نکات قابل ذکر در مورد نظریه‌ی انتقال کیهانی

 ۱) تعدادی از افراد معتقد به این نظریه، تفکّری مادی داشته و هنگامی‌که از پیدایش حیات در شرایط اوّلیه‌ی زمین در آبگیر‌ها ناامید شدند و نتوانستند با توجیه علمی‌از آن دفاع نمایند به ناچار قضیه‌ی حیات و خلقت موجودات را به کُره‌ی دیگر منتقل نمودند. 

۲) این نظریه‌ حتّی در صورت درست بودن، پاسخ مسأله‌ی منشاء حیات نخواهد بود، چون این سؤال‌ که حیات در کُره‌ی مبدأ چگونه پیدا شده، هنوز باقی است و فرضیه‌ی کیهانی فقط این سؤال را از زمین به کُره‌ی دیگری منتقل می‌کند. 

۳) انتقال جوانه‌ی حیات در داخل شکاف‌های یک صخره مستلزم فرار از نیروی جاذبه‌ی ‌کُره‌ی مبدأ است‌ که در شرایط‌ طبیعی چنین پدیده‌ای را می‌توان تنها به انفجار کُره‌ی مبدأ نسبت داد. بعید به نظر می‌رسد که شرایط یک کُره‌ی در حال انفجار و مراحل قبل از رسیدن به انفجار، بقای حیات را در روی کُره امکان‌پذیر ساخته باشد. 

۴) خروج جوانه حیات را نمی‌توان به پدیده‌ی یونیزه شدن مرتبط ساخت؛ زیرا این پدیده فقط در مورد ذرّات بسیار ریز صدق می‌کند و تخم و جوانه کوچک‌ترین جانداران یک میلیون مرتبه بزرگ‌تر از ذراتی است که به دلیل یونیزاسیون وارد کُره‌ی زمین می‌شوند. 

۵) خروج جوانه حیات، عبور از لایه‌های اتمسفر هر دو کره را ایجاب می‌کند. در حالی‌که می‌دانیم، اتسمفر کُره‌ی زمین‌ علاوه بر تغییرات بسیار شدید دما، به دلیل وفور اشعه‌ی ماورای‌بنفش در ثانیه‌، همه موجودات زنده را نابود می‌کند. 

۶) پیمودن فاصله‌ی بین کُره‌ی مبدأ تا کُره‌ی زمین، مسافرت چندین هزار یا چندین ده‌هزار ساله در فضا لازم دارد و تحمل شرایط بسیار دشوار این مسافرت عملاً ناممکن است. 

کُرات متعلق به منظومه‌های شمسی حدود صد‌ها میلیون‌کیلومتر با زمین فاصله دارند و اغلب کیهان‌شناسان عقیده دارند که هیچ یک از آن‌ها شرایط مقتضی برای پرورش حیات را دارا نبوده‌اند. نزدیک‌ترین ستاره بیرون از منظومه‌ی‌شمسی ـ ستاره‌ی آلفا قنطوری ـ چهار سال نوری با کُره‌ی زمین فاصله دارند. اگر صخره‌ای محتوی جوانه‌ی حیات از چنین کره‌ای با سرعت سریع‌ترین موشک‌های ساخت بشر حدود ۱۰ کیلومتر در ثانیه بر خط مستقیم به‌سوی کره زمین راه افتد، حدود ۱۲۰ هزار سال زمان برای مسافرت لازم خواهد داشت و این هم احتمال انتقال حیات از کره‌ی خارج از منظومه‌ی شمسی به زمین را رد می‌کند. 

۷) گرچه امروزه به خوبی روشن شده است که روزانه در حدود ۱۰۰۰ تن از ذرات غبار کیهانی بر سطح زمین فرود می‌آید امّا هیچ‌گونه شواهدی وجود ندارد که این مواد دارای ظرفیت‌های حیاتی می‌باشند. 

۸) انسان تعجّب می‌کند که چگونه این فضاپیما حامل جوانه‌های حیات پس از یک سفر چند میلیون ساله به زمین رسید و محفظه‌ی محتوای میکروارگانیسم‌ها را به سلامت در قعر اقیانوس‌ها پراکنده‌ساخت. سفینه‌های فضایی آمریکا و شوروی قادر نیستند بیش از چند سال به فعالیت خود ادامه دهند و چرا امروز شاهد تکرار آن نیستیم؟ 

۹) شواهدی‌ هم ‌که دانشمندان در این زمینه ارائه می‌دهند نمی‌تواند چندان درست باشد. اینکه می‌گویند میزان عنصر مولیبدینم در ارگانیسم‌های زنده بیش از توزیع طبیعی آن در زمین است و در صخره‌های زمین وجود فسیل‌های غیرمتعارف وجود دارد، قابل قبول نیست؛ چون‌ این‌مطلب ممکن است دلایل متعدد دیگری داشته باشد. به‌ علاوه فسیل مربوط به میکروارگانیسم‌های به اصطلاح غیرمتعارف را نیز نمی‌توان اوّلین صورت حیات دانست و آن را به موجودات فضایی نسبت داد. 

۱۰) اگر موجودات هوشمند از کُرات دیگر به تکنولوژی نظیرآن‌چه که ما داریم دست یافته باشند و بذرهای‌ اوّلیه حیات را ۳ الی۴ هزار میلیون سال قبل ارسال نموده باشند چه بر سر آن تمدن‌ها آمده است؟ چرا حیات بر روی آن کره‌ی فرضی توسعه‌ی بیشتر نیافت؟ چرا نرم‌افزارهای حیاتی پیچیده‌تری به سوی زمین ارسال نگردید؟ 

۱۱) در پاسخ نظریات پروفسور هویل هم می‌توان گفت که: اگرچه مهندسین ژنتیک می‌توانند ژن‌هایی را در برخی از ارگانیسم‌ها پیوند کنند امّا اینکه چنین فرآیندی ـ‌که نیاز به‌مهارت و تخصّص و دقّت فوق‌العاده دارد ـ با نزول ژن‌های فرا زمینی تحقق یافته باشد، امری کاملاً غیرمعقول به نظر می‌رسد. همچنین اگر ویروس‌ها در فضای‌ کیهان به وجود آیند نمی‌توانند شکل اوّلیه‌ی حیات محسوب شوند؛ زیرا تمام ویروس‌ها که امروز می‌شناسیم نیاز به انرژی و مکانیسم‌های ترجمه‌ی سلول‌های زنده برای همانند‌سازی دارند و برای زنده ماندن نیاز به امکانات درون سلولی سلول میزبان دارند و انگل درون سلولی به حساب می‌آیند. همچنین او فرض می‌کند ساختارهای ژنتیکی در فضا تشکیل شده‌اند، امّا می‌دانیم که این ساختار‌ها به شدّت در مقابل تشعشعات با انرژی بالا ناپایدار هستند و تحت تأثیر فرایندهای طبیعی تشکیل چنین ساختارهای فوق‌العاده پیچیده‌ای چه در عرصه‌ی زمین یا در فضای کیهان غیرممکن است. 

۱۲) یک محقّق و فیزیکدان از دانشگاه ‌ویرجینیا به نام James Trefil نتیجه ‌گرفته که بسیاری از محققین متقاعد شده‌اند که نظریه‌های خوش‌بینانه‌ی دهه‌های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ در مورد زندگانی در سایر کرات اشتباه بوده است. دکتر برنر در کتاب خود تحت عنوان تماس با ستارگان که در سال ۱۹۸۲ منتشر گردید نظریه‌ای را مطرح کرد که اواخر دهه‌ی ۱۹۸۵ به صورت تفکّرعلمی‌در آمد. او می‌نویسد: در مورد منشأ و توسعه‌ی حیات آن چنان که در دهه‌ی ۱۹۶۰ تصور می‌رفت نباید ساده‌انگارانه قضاوت نمود و ممکن است حیات از ممیزات منحصر ‌به فرد کهکشان ما باشد یک دلیل عمده برای این باور در تفکرات‌حاکم بر مجامع‌علمی‌دنیا به دست می‌آید. نتایج‌ کارهای ‌تحقیقاتی دکتر هارت در خصوص تکوین اتمسفرهای منظومه‌ای است. نتایج ‌تحقیقات او نشان‌ می‌دهد که اتمسفر زمین از موازنه‌ی‌ بسیار ظریفی برخوردار می‌باشد و تعادل سیستم ممکن است تحت اثر تغییرات کوچک به سهولت از میان برود و ناپایداری سیستم را دربر داشته باشد، آن چنان که امروز به خوبی می‌دانیم که تغییرات بسیار محدود در دمای متوسط زمین ـ در حدود دو درجه‌ی سانتیگرادـ می‌تواند سبب ذوب یخ‌های قطبی، افزایش سطح آب دریا‌ها و عوارض بسیار سهمگینی برای موجودات زنده گردد. 

حتّی هریسون نویسنده‌ی معروف کتاب‌های تخیلی ـ علمی، علی‌رغم میل باطنی‌ خود اذعان‌می‌کند که احتمال وجود حیات‌ در سایر کرات در بهترین صورت‌آن صرفاً فکری است‌که از آرزوهای ما سرچشمه‌می‌گیرد. 

منحصر به ‌فرد بودن زمین و منظومه‌ی‌ شمسی برای معتقدین به فرضیه‌ی تکامل مادی قابل توجیه نیست؛ زیرا از آن بوی‌گزینش، انتخاب و طراحی و خلقت به مشام می‌رسد. 

۱۳) در سال ۱۹۷۶ فضاپیمای وی‌کینگ با بی‌نظیر‌ترین امکانات و تجهیزات آزمایشگاهی برای تحقیق حیات در مریخ با چهار آزمایش پیش‌بینی شده راهی مریخ شد و سه‌ آزمایش برای تحقیق وجود میکرواُرگانیسم‌ها در خاک مریخ و آزمایش‌ چهارم برای بررسی وجود ترکیبات ارگانیک انجام داد. نتیجه‌ نهایی این بود که نه تنها وجود میکرواُرگانیسم ثبت نشد، حتّی آزمایش چهارم نشان داد که کمترین مقدار از ترکیبات ارگانیک در خاک مریخ وجود ندارد. 

۱۴) پروفسور A. Aismhenetsky محقّق روسی در سال ۱۹۶۴ نتایج تحقیقات خود را در این زمینه ارائه‌داد و گفت: «اگر ما سنگ‌ها و قطعاتی از صخره‌ها را در خاک مدفون کنیم این قطعات به سرعت توسط میکروارگانیسم‌های خاک آلوده می‌شوند.» 

لذا او اعلام داشت که وجود میکروارگانیسم‌ها در شهاب‌سنگ‌ها به واسطه‌ی ‌آلوده‌شدن این‌سنگ‌ها می‌باشد. بعد در سال ۱۹۷۲ دکتر P. Pmadri با بررسی بیش از ۴۳۲ نمونه از شهاب‌سنگهای مختلف نشان‌داد که در هیچ کدام اثری از میکروارگانیسم‌ها نیست هرچند بعداً در مقالاتی بعضی از محققین وجود اسید آمینه را در قسمت‌های درونی شهاب‌سنگ تأیید کردند و حتّی در دوّم دسامبر ۱۹۷۰ سازمان‌ فضایی‌آمریکا اعلام نمود که اوّلین شناسایی از اسیدهای آمینه که دارای منشأ فضایی هستند صورت پذیرفته است؛ امّا به هیچ‌وجه نمی‌توان مطمئن گردید آن‌چه به عنوان آثار میکروارگانیسم‌ها یا مولکولهای ساده بیولوژیکی در شهاب‌سنگ‌ها گزارش شده است منشأ زمینی نداشته باشد. حتّی اگر شهاب‌سنگ بلافاصله پس از سقوط بر زمین و با ‌‌نهایت دقّت در نقل و انتقال و جلوگیری از آلوده‌شدن آن مورد مطالعه و تحقیق قرار گیرد نمی‌توان اطمینان داشت که شهاب‌سنگ در برخوردهای قبلی با جو زمین مقادیری از مواد بیولوژیکی را دریافت نکرده باشد. (برخی از شهاب‌سنگ‌ها پس از برخورد با جو زمین به بیرون از جو رانده و مجدداًً مدّتی بعد بازگشت می‌کنند). 

سفر آپولو به کُره‌ی ماه هم نشان داد که هیچ گونه آثاری ازمولکول‌های بیولوژیکی بر ماه یافت نمی‌شود. (شهاب‌سنگ‌ها با ماه نیز برخورد می‌کنند و بایستی در صورت وجود میکروارگانیسم در شهاب‌سنگ‌ها قشر ضخیمی‌از غبار شامل مواد اُرگانیک و مولکول‌های‌بیولوژیکی بر سطح ماه وجود داشته باشد). 

نظریه‌ی ثبات‌گونه‌ها (فیکسیسم) 

دانشمندان معتقد به نظریه‌ی ثبوت انواع بر این باورند که جانداران در دوران‌های مختلف زمین‌شناسی هر چه قدیمی‌تر بوده‌اند، ساده‌تر و پست‌تر بوده و در دوران‌های بعدی، جانوران پرعضو‌تر و کامل‌تر به وجود آمده‌اند و بالاخره به‌ دوران فعلی‌ ‌که انسان است منتهی ‌شده ‌است. یکی از این دانشمندان، دانشمند مشهور فرانسوی کوویهکه بنیان‌گذار علم تشریح مقایسه‌ای و علم دیرین‌شناسی است دارای فرضیه‌ای به نام طرح خلقت است و معتقد می‌باشد که جانداران در دوران‌های مختلف زمین‌شناسی خلق شده و بر اثر انقلاب‌های عظیم ناگهان در سطح زمین منقرض و معدوم شده‌اند و دوباره خداوند یک دسته‌ی دیگر از حیوانات کامل‌تر را خلق کرده و همین نوع، دوباره از بین رفته‌اند تا به دوره‌ی فعلی رسیده است. این نظریه در علم زمین‌شناسی به «کاتاستروفیسم» مشهور است. از دانشمندان دیگر معتقد به ثبات گونه‌ها می‌توانیم به گیاه‌شناس انگلیسی برون ری و گیاه‌شناس سوئدی به نام لینه اشاره کنیم. 

در میان دانشمندان معتقد به خلقت (ثبات گونه‌ها) افراد شهیر و برجسته‌ای وجود دارد [۶]؛ مانند: دکتر ویلد اسمیت استاد داروسازی بوگدن سوئیس و نویسنده و همکاری در تألیف بیش از ۵۰ نشریه فنی، دکتر تامپسون زیست‌شناس، مدیر پیشین انیستیتوی دولتی کنترل زیستی کانادا، دکتر ملوین کوک برنده جایزه مورفی (E. G. Murphee) در سال ۱۹۸۰ در مهندسی شیمی‌و قسمتی از انجمن شیمی‌آمریکا و برنده‌ی جایزه نیترو نوبل (Nobel Nitro Award) و رئیس‌ کمپانی شیمیایی ایرکو (Ireco chemical Company) در شهر سالت لیک (Salt lake)، دکتری هنری موریس با ۱۳ سال سابقه‌ی استاد مهندسی هیدرولیک و رئیس دپارتمان راه و ساختمان در دانشگاه و انستیتو تحقیقات خلقت و نایب رئیس فرهنگستان کالج سان دیگو، دکتر وال‌تر لامرتز دانشمند مشهور ژنتیک و اصلاح نباتات، دکتر فرانک مارش استاد زیست‌شناسی در دانشگاه آندریوس، دکتر دووین ویت استاد جانور‌شناسی در دانشگاه ایالت Organ Free آفریقای جنوبی و دکتر توماس بارنز استاد فیزیک دانشگاه تگزاس در اِل پا‌سو (EL Paso). همچنین انجمن پژوهش‌شناسی خلقت یک مؤسسه پژوهشی از پژوهشگران و متخصّصان معتقد به خلقت است که دارای درجات علمی‌و دانشگاهی و مراتب تحقیقاتی بالا هستند و یکی از مراکز آن در کالیفرنیا واقع شده است. [۷] 

مرحوم سیّدقطب: در تفسیر آیه ۱۱ سوره اعراف در فی ‌ظلال القرآن می‌فرماید: 

 «به هر حال، همه‌ی آیه‌های قرآنی درباره‌ی آفرینش آدم؛ و پیدایش جنس بشری باعث ترجیح این معنی هستند که بدین پدیده‌ی انسان نام، همه‌ی ویژگی‌های انسانی و وظایف مستقل و جداگانه‌ی انسانی همزمان با آفرینش، به او عطا شده است و تکامل درطول تاریخ انسان، به معنی پیشرفت و ترقّی او در بروز این ویژگی‌ها و رشد و نمو آن‌ها و انجام تمرین و پیدا کردن ممارست و آگاهی‌بر‌تر و بیشتر است و بس و تکامل و ترقّی در وجود جسمانی انسان نبوده است؛ بدین‌گونه که تبدیل انواع، انجام پذیرفته باشد. تبدیل و تحول انواع و از جمله پیدایش انسان از حیوان در طول سال‌های متمادی با استناد به حفاری‌هایی که تئوری تکامل برآن استواراست یک تئوری و نظریه‌ی‌ ظنی است نه یقینی و اصلاً نمی‌توان‌گفت تئوری‌ها و نظریه‌های دیگری پیدا نمی‌شوند که آن را تعدیل و یا تغییر دهند. همچنین همه‌ی این‌ها مانع این نیست که انواع و اقسامی‌از جانداران در زمانهای متوالی موجود بوده باشند و برخی از برخی دیگر متکامل‌تر و پیشرفته‌تر بوده باشند؛ زیرا شرایط و ظروفی بر زمین حکم‌فرما بوده که به بعضی از انواع جانداران اجازه داده است با این شرایط و ظروف زندگی خود را تطبیق دهند و سازگار سازند، سپس با تغییر شرایط و ظروف حکم‌فرما بر زمین منقرض گشته باشند و در مدّت زمانی که یزدان دانسته است شرایط و ظروف موجود اجازه پیدایش و زندگی و رشد و نمو انسان را داده و او را هستی بخشیده و خلعت حیات بر تن او کرده است. این دیدگاهی است که مجموعه‌ی آیات قرآنی در پیدایش انسان دارد.» [۸] 

ادامه‌ دارد ....

 

ارجاعات و پاورقیها

--------------------------------------------------------------------------------

[۱] ـ نظریه نیروى حیاتی: ماهیت ارگانیسم‏هاى داراى حیات را نمى‏توان فقط برحسب قوانین شیمى و فیزیک شناخت. برزیلیوس، مشهور‌ترین شیمیدان متقدم، از پیروان این نظریه بود. او عقیده داشت که تمام مواد آلى تحت نفوذ یک نیروى حیاتى تولید مى‏شوند و از این‏رو، ساخت آن‌ها به طریق مصنوعى در آزمایشگاه غیرممکن است. این گروه معتقد بودند که مواد شیمیایى موجود در ارگانیسم‏هاى زنده اساساً با مواد معدنى متفاوت است. در درون یک موجود زنده نیروى ناشناخته‌ای به نام «نیروى حیاتى» وجود دارد. زمانى این عقیده آن‏قدر حاکمیت داشت که محققان، مواد شیمیایى را به دو دسته «آلى» و «معدنى» تقسیم مى‏کردند. مواد آلى موادى هستند که در چرخه‌ی حیات یافت مى‏شوند. 

[۲] ـ مشعل‌های فروزان در شناخت یزدان، ص ۹۹

۲ـ آفرینش حیات، صص ۶و۷ و ماهیّت منشأ حیات، صص ۸۷ ـ ۸۹

[۳] ـ قرآن بر فراز اعصار، مؤلف عبدالرزاق نوفل، ترجمه: محمود شکیب و بهرام‌پور

[۴] ـ عهدین، قرآن و علم، دکتر موریس بوکای، صص۱۹۸ـ۱۹۹

[۵] ـ صص۱۹۷ـ۲۰۱

[۶] ـ در این مورد ترجمه‌ی خلاصه‌ی بیانیه‌ی پانصد نفر از دانشمندان علوم تجربی تقدیم می‌شود: بالغ بر ۵۰۰ اندیشمند دارای مدرک دکترا، بیانیه‌ای را امضاء کردند که بیانگر تردیدشان نسبت به فرضیه تکامل داروین می‌باشد. در این بیانه آمده است: «ما در لحاظ کردن پیچیدگی حیات موجودات زنده، ادعای قابلیت جهش اتفاقی و انتخاب طبیعی را، فاقد قطعیت می‌دانیم. بررسی دقیق مدارک و اسناد در رابطه با فرضیه‌ی داروین بایست مد نظر قرار گیرد.» فهرست ۵۱۴ امضاء کننده، مشتمل بر دانشمندان ایالات متحده و آکادمی ملی علوم روسیه می‌باشد. عمده امضاء کنندگان عبارتند از: ۱۵۴ زیست‌شناس، ۷۶ شیمی‌دان و ۶۳ فیزیکدان. امضاء کنندگان بیانیه‌ی‌مذکور، رساله دکترای خود را در علوم زیست‌شناسی، فیزیک، شیمی، ریاضی، طب، کامپیو‌تر و رشته‌های وابسته ارایه کرده‌اند. اکثر آن‌ها اساتید یا پژوهشگرانی در دانشگاههای معتبر می‌باشند از قبیل: MIT، دانشگاه کمبریج، UCLA، Smithsonian، Ucberkely، پرفیتون، دانشگاه پنسیلوانیا، دانشگاه ایالت اوهایو، دانشگاه جورجیا و دانشگاه واشنگتن. مؤسسه دیسکاوری (Discovery Institute) اوّلین بار فهرست اختلاف عقیده با دارونیسم را در ← →سال ۲۰۰۱ چاپ کرد. در آن زمان ادعا شده بود که «در حقیقت هر دانشمندی در جهان عقیده بر صحت فرضیه داروین دارد.» طرفداران فرضیه داروین (دارونیست‌ها) همچنان ادعا می‌کنند که هیچ دانشمند مطرحی در فرضیه داروین شک ندارد و در اینجا فهرستی وجود دارد که ۵۰۰ دانشمند مایلند که تردید خود را در رابطه با فرضیه‌ی داروین، به صورت متفق‌القول اعلام نمایند تلاش دارونیست‌ها برای سرکوب مخالفت و مباحثه با استفاده از مراجع قضایی، رسانه‌ها و انجمن‌های آکادمیک، در حقیقت باعث برانگیختن مخالفت بیشتر و تشویق دانشمندان بیشتری می‌شود که درخواست افزوده شدن به فهرست مخالفین را داشته باشند. در واقع این فهرست رو به رشد دانشمندان مخالف بودکه مؤسسه ما را تشویق‌کردکه وب سایتی را با آدرس www. dissentfromdarwin. org ارایه کند که پاسخی برای افراد جویای سؤال باشد و نیز محلی برای دسترسی به فهرست، چه توسط عامه مردم و چه توسط دانشمندانی که تقاضای افزوده شدن نامشان به فهرست را دارند. (ترجمه و تلخیص دکتر مجتبی توکلی، تنظیم سرکار خانم سحر شُمیل شوشتری. عضو هیئت علمی دانشگاه علوم پزشکی اهواز، دانشکده توانبخشی) 

[۷] ـ آفرینش حیات۲، صص۹ و ۱۰

[۸] ـ فی‌ ظلال القرآن، ج۴، صص ۹۴۱ـ ۹۴۲